6 تير 91- خوابيدن پر دردسر
ديروز طبق هر سه شنبه خانه بودم و سميرا جون بايد مي آمد براي تميز كردن خانه تا ساعت 8.30 خوابيدي و مهد نبردمت خاله سميرا نزديك 9 امد و 4.30 رفت و تو از ساعت 4-7 خوابيدي . باباجون آمد خانه گفت سرماخوردم بيا بريم دكتر شما هم يه سري به مامان فريده بزنيد من هم سوپ ريختم تو زود پز ،چشمتون روز بد نبيينه از بس بابايي گفت شلوغش نكني مواد كم ريختم توش تازه پرشم كردم آب كه تا بريم بيايم نسوزه...............وقتي برگشتيم انگار آبگوشت پختم هرچند مزش خوب بود و بابايي خورد وكلي تعريف كرداميرسام هم يه بشقاب پر تازه نون هم تويش ريختم دادم خورد (خدارو شكر اين يكي ختم به خير شد) بابایی ساعت 10 رفت خوابيد ولي مگه اميرسام خاني كه عصري 3 س...
نویسنده :
نگار
10:41